• شنبه 1 ارديبهشت 1403
  • السبت 12 شوال 1445
  • Saturday 20 April 2024
سبک زندگی

عرفان سرخپوستی؛ از گمنامی تا کاستاندا

   06 خرداد 1396  539

مهلا عباسی - عرفان سرخپوستی از جمله عرفان هایی است که در یکی دو دهه اخیر به همراه ترجمه کتابهایش، وارد ایران شده است. این عرفان به نام عرفان ساحری نیز معروف شده است.

آن چه امروز عرفان سرخ پوستی نام گرفته است، ناظر به آموزشهایی است که کارلوس کاستاندا از پیر سرخ پوستی به نام (دون خوان) فرا گرفته و در یازده کتاب نگاشته و نشر داده است. تمامی این کتابها به فارسی ترجمه شده است و خواننده بسیار هم داشته و دارد. تا آن جا که گاهی از عرفان سرخ پوستی به عنوان یکی از جریانهای فرهنگی کشور یاد می شود.

این مکتب از نظر جغرافیایی به بومیان آمریکا مربوط می شود و خاستگاه آن، قاره امریکا به خصوص کشور مکزیک است و ریشه عرفان سرخپوستی به آیین تولتک می رسد.

مردمان بومی و اصیل آمریکا، در نگاه و باورهای دینی(ماورایی) خود، دسته ای از نیروهای طبیعی و ماورای طبیعت را در تغییر و تحولات این عالم موثر می دانستند.

آنان بر این باور بودند که ارواح خدایان گوناگون می تواند در طبیعت و و هستی ایفای نقش کند. توجه خاص آنها به «طبیعت»، نیروها، درک و شعور برآمده از آن، باعث شد که ادیان بومی آمریکا«جانگرا» شناخته شوند.

بنیان گذار و معرف عرفان سرخپوستی کارلو کاستاندا را می توان به عنوان بنیانگذرا، تنظیم کننده مبانی و همچنین معرف و شناساننده عرفان سرخپوستی به جهان، شناخت.

نام کامل وی«کارلوس سزار سالوادور آراندا کاستاندا» می باشد. وی نویسنده پرطرفدار آمریکایی کتاب‌های شمن‌باوری بود. دوازده کتاب وی که به ۱۷ زبان ترجمه گردیده و ۸ میلیون نسخه فروش داشته‌اند که جنجال و توجه فراوانی در میان علاقه‌مندان به فلسفه و مردم شناسی برانگیخت.

قبل از کارلوس کاستاندا، جهان چندان با عرفان و شیوه نگاه سرخپوستی آشنایی نداشت. کاستاندا، با تالیف کتابهایش، علاوه توضیح و تبیین یک جریان معنویت گرای خاص و جدید، در جهت معرفی همه ادیان قدیمی قاره آمریکا به دنیا قدم برداشت.
شخصت کارلوس کاستاندا:

در مورد کارلوس کاستاندا گزارش ها و اختلاف نظرهای مختلفی در مورد مکان تولد و تربیت وی وجود دارد، وی خود را متولد ۱۹۳۵ در سائوپائولو در برزیل معرفی کرده است.

اسناد مهاجرت برای کارلوس سزار آرانا کاستاندا نشان می‌دهد که وی در ۲۵ دسامبر سال ۱۹۲۵ در کاجامارکای پرو به دنیا آمد. سوابق نشان می‌دهد که نام خانوادگی او توسط مادرش سوزانا کاستاندا ناوئا به او داده شده. پدر او، سزار آرانا بورونگاری بود. نام خانوادگی او با حرف ñ در بسیاری از لغت نامه‌های اسپانیایی، حتی در نسخه‌های چاپ شده از آثار مشهور وی به زبان انگلیسی هم دیده می‌شود. او در اوایل سال ۱۹۵۰ به ایالات متحده نقل مکان کرد و در سال ۱۹۵۷ تبعه آمریکا شد. کاستاندا همچنین ادعا کرده که پدرش استاد ادبیات بوده است اما مجله تایم پدر کاستاندا را طلا ساز معرفی کرده است. کاستاندا در جوانی به آمریکا مهاجرت نمود و به عنوان شهروند آمریکایی در دبیرستان هالیوود دیپلم خود را اخذ نمود و در آن جا دوره های مختلف هنری، روزنامه نگاری و ادبیات را طی کرد.

وی در سال ۱۹۶۰ با زنی به نام «مارگارت رانیان» در تیجوانای مکزیک که ۱۴ سال از وی بزرگتر بود ازدواج کرد که در مدت کوتاهی به جدایی منجر گردید.(البته نقلی وجود داردکه اشاره دارد؛ آنها تنها شش ماه با هم زندگی کردند اما بر خلاف شایعات، هرگز طلاق نگرفتند.)

کساتاندا و عرفان سرخپوستی

کاستاندا که در رشته مردم شناسی مشغول تحصیل بود جهت تکمیل پایان‌نامه خود در مورد گیاهان توهم زا به مکزیک مسافرت کرد و از طریق یکی از دوستانش با فردی به نام «دون خوان» آشنا شد. این آشنایی باعث شد ارتباط عمیق شاگردی، استادی بین وی و دون خوان برقرار شود که قریب دو دهه به طول انجامید. بعدا کاستاندا از طریق دون خوان با جادوگر دیگری به نام «دون خونارو» آشنا شد که او هم بر افکار کاستاندا تاثیر شایانی گذاشت. در مورد دون خوان غیر از نوشته‌های کاستاندا هیچ اطلاع دقیقی و هیچ سند معتبری از جمله کتاب، فیلم، عکس، صدا در دست نیست.

بعضی از پژوهشگران وجود «دون خوان» را مورد تردید قرار داده‌اند و پاره‌ای دیگر از اساس وجود او را انکار کرده‌اند . آن‌ها دون خوان را محصول توهمات و خیال پردازی‌های کاستاندا شمرده‌اند. به گمان ایشان دون خوان ساخته و پرداخته خیالات کاستاندا بود و بس.

به گفته کالوس کاستاندا، دون خوان در جوانی تحت نظر یک استاد ساحری درآمد و در حلقه مریدان وی جای گرفت. در آن حلقه که تعدادی زن و مرد حضور داشتند، دون خوان به تدریج تا مقام «ناوال» پیش رفت. ناوال لقبی است که به اساتید برجسته مرام ساحری گفته می‌شود. در همین ایام بود که کاستاندا به حلقه شاگردان دون خوان وارد می‌شود.

کتاب‌های کارلوس کاستاندا که مراحل کار آموزی وی نزد دون خوان است حاوی تعلیماتی است که دون خوان تحت نام عرفان و کشف و شهود به شاگردان وفادارش کاستاندا یاد داده است. کاستاندا در جای جای آثارش از مراودات خود با دون خوان گزارش لحظه به لحظه ارایه داده است. و البته گفته های کاستاندا غیر از دستورات دون خوان، بسیاری از اعتقادات آیین تولتک را که یکی از آیین های بومیان امریکاست می باشد را در خود دارد.

کاستاندا در سال ۱۹۹۸ به علت سرطان کبد در لوس آنجلس در گذشت.

اقسام عرفان هاي سرخ پوستی:

عرفان سرخ پوستی زیر مجموعه عرفان هاي آمریکاي به شمار می روند، که به صورت عمده در آمریکاي جنوبی - به ویژه مکزیک -گسترش یافته است. بنابراین قبل از هر چیز به اقسام عرفان هاي سرخ پوستی می پردازیم.


1.
عرفان ساحري

یکی از مشهورترین و مهم ترین انواع عرفان سرخ پوستی عرفان«ساحري» است، که نام دیگر آن عرفان عقاب است. دون خوان نام این طریقت را ساحري نهاده است. به باور وي ساحري طریقتی است که از مردان اهل معرفت قوم تولتک در مکزیک کهن به جاي مانده است. به پندار وي این نوع از ساحري با معناي رایج آن متفاوت می باشد.

کارلوس کاستاندا در معرفی دون خوان و مکتب وي نام جادوگري و جادوگر را برگزیده است. او معتقد است دون خوان به این اصطلاحات بیشتر راغب بوده است. کاستاندا ادعا می کند با نگاه جدي تر و دقیق تر باید مکتب او را معرفت و پیروانش را اهل معرفت نامید. او از معروف ترین و اصلی ترین طرفداران این جریان است. که به معرفی آن دو در ادامه می پردازیم.
2.
عرفان تولتک

«تولتک» برگرفته از نام یک قوم یا نژاد است. در نوشته ها آمده، آنان زنان و مردانی خردمند بودند، که هزاران سال پیش براي رهایی از رنج و هدایت و حفظ معرفت معنوي انسان پدید آمده بودند. قلمرو تولتک ها، 10 پادشاه داشته است که از سال 851- 1168میلادی حکومت کرده اند.

در این فرهنگ از خدایان و ایزدان بسیاري نام برده می شود. و چند خدایی بین آنان رواج داشته است. افزون بر این، در میان تولتک ها سحر و جادو رواج داشت و کاهنان مقامی ارجمند داشتند و فرهنگ آنان مشحون از افسانه ها و اساطیر بوده است. در این عرفان استادان )ناوال ها) به راحتی مطالب را در اختیار شاگردان قرار نمی دادند، اما بعد از فتح قاره آمریکا و سوء استفاده های زیادی که از نو آموزان تولتک، صورت گرفت زمینه ای فراهم شد که بر مخفی کاري خود افزودند. بدین جهت بود که مطالب آنان سینه به سینه انتقال یافت.

3. عرفان سو

پایه گذار جریان» سو »یا» چپُق مقدس «شخصی به نام گوزن سیاه است. گفته می شود او داراي علم مقدسی بود، که از اجدادش به او رسیده بود و او از شهود هایش نیروهای خاصی کسب نمود که از آن براي بهروزي قومش بهره برد. آموزه ها عرفان سو به رغم پیچیدگی های خاصی که مربوط به فرهنگ و قومیت سرخپوستی است، می توان گفت همانند گاومیش است، که نماد کل جهان می باشد و همه چیز را در خود دارد. نماد نوع انسان، گوشت سر دست گاو میش است. این گوشت بسیار نزد سوها مقدس است. گاومیش و کل آفرینش نیز داراي قداست است. نزد سوها تمام خویشی هاي روي زمین، رمز خویشی بزرگ و حقیقتی است که انسان را به آسمان وصل می کند. نماد اتصال انسان به آسمان، چپُق مقدس است.

مبانی و باورهای کاستاندا و عرفان سرخپوستی:

دو محور به طور خلاصه می توان عرفان ساحری معرفی نمود؛

1- بصیرت: منظور از بصیرت دیدن حقایق پنهان دنیا و طبیعت است. بصیرت، آمادگی دریافت ظرفیت ها و حقیقت پدیده های طبیعی است، که اگر کسی به آن دست یابد، راه استفاده از نیروی طبیعت به رویش گشوده می شود و می تواند از آن به اراده ی خود از قدرت آنها بهره بگیرد. آنها می گویند: «افراد جوان هرگز نباید کار کنند. کسانی که کار می کنند، نمی توانند به رویاها دست یابند و حکمت، همواره در رویا به دست می آید» مراد از رویا همان بصیرت نسبت به رموز دنیا است.

2- اقتدار:برای سلوک مراتبی لازم است از جمله، مقام «مرد شناخت» است. یک جنگ جو شکارچی بی نقصی است که به شکار می رود. اگر در این شکار موفق شود، مردشناخت(اهل معرفت) می شود. پایین ترین مراتب اقتدار جادوگری است؛ یعنی کسی که دنیا را متوقف کرده و نیروهای جهان را به کار می گیرد و با آنها هدایت می شود.

ایده های اصلی:

1- میدان های انرژی: انسان ها متشکل از تعداد بی پایانی از میدانهای انرژی رشته گونه هستند که همچون گوی درخشانی متجلی می شوند و جادوگران نام «تخم مرغ نورانی» بر آن نهاده اند. این رشته های(بی نهایت) انرژی از پدیده ای به نام «عقاب» به وجود آمده اند. دون خوان، این رشته های انرژی را «فیوضات عقاب» می نامد. به نظر دون خوان، انسان موجودی است، متشکل از مجموعه ای از رشته های انرژی نورانی شبیه تخم مرغ. درون این تخم مرغ نقطه درخشانی وجود دارد به نام پیوندگاه. انسان از طریق نقطه ای در درون پلیه درخشان خود به نام پیوندگاه، قسمت ناچیزی از فیوضات عقاب را جذب می کند و سپس مورد شناسایی قرار می دهد. آنچه برای ما قابل شناسایی است و آنچه ما به شکل این جهان و پدیدهای آن ملاحظه می کنیم ودر واقع برای ما ظهور می یابد، درواقع همین فیوضات عقاب است.

2- انسان می تواند با اعمال ساحری و سیر و سلوک، پیوندگاه خود را جا به جا نموده قسمت دیگری از فیوضات عقاب را درک و مشاهده نماید. او با این کار می تواند دنیاهای دیگری با ابعاد وجودی متفاوت تری درک کند.

3- بنا بر ادعای دون خوان و کاستاندا تنها واقعیت متعالی در جهان، همان میدان های انرژی هست(فیوضات عقاب) که در خوشه های نورانی دسته بندی شده است.

4- پیوندگاه: کاستاندا معتقد است(به گفته دو خوان) که دو نوع آگاهی در انسان وجود دارد. یکی آگاهی سوی راست که درواقع همه دانش های اکتسابی را در بر می گیرد و دیگر، آگاهی سوی چپ که آگاهی های غیر ارادی را شامل می شود.
5
- محو گذشته: به عقیده دون خوان، سالم باید«من» را در خودش از بین ببرد تا بتواند در عالمی دیگر گام نهد و حقایقی را مشاده نماید. این عمل محو گذشته نام دارد.

6- تقدیس طبیعت: زمین و نیروهای طبیعت در عرفان سرخپوستی دارای تقدس و اهمیت خاصی است. درواقع زمین متعلق به یک سرخپوست نیست، بلکه سرخپوست متعلق به زمین است. اشتیاق روحی و معنوی عارف ساحر(سرخپوست) بر تجربه وحدت حقیقت او با زمین استوار است.

نقد و بررسی:


در آموزش های دون خوان به کاستاندا، به کرات بازگو شده است که هدف نهایی و غایت در عرفان سرخپوستی، دست یافتن به سحر و قدرت های جادویی است. این نوع قدرت ها در سایه دست یافتن به مرکز تجمع انرژی می باشد. واژه «دیابلرو» به معنی جادوگر می باشد و به عارفان سرخپوست اطلاق می شود.

کاستدندا در صحبت هایش اشاره دارد که هدف در عرفان سرخپوستی تبدیل شدن به «مرد معرفت» می باشد و خود او مرد معرفت را چنین توضیح می دهد که از صحبت های دون خوان این چنین می توان نتیجه گرفت که مرد معرفت می تواند دیابلرو باشد که به منی جادوگرِ جادوی سیاه می باشد. لذا طریق بین مرد معرفت، دیابلرو، عرفان ناگسستنی می باشد.
باید توجه داشت که این گونه قدرت ها هیچ ارتباطی با عرفان راستین ندارد و این نیروه اختصاص به شمن ها و سالکان عرفان ساحری ندارد و در همه آیین ها افرادی از این گونه قدرتها برخوردار می باشند. باید از عارفان عرفان سرخپوستی پرسید که آیا تا کنون کسانی یافت شده اند که بتوانند آنگونه که عارفان ساحر معتقد هستند، حقیقت خود و سایر موجودات را تغییر دهند و اگر هم یافت شود این گونه اعمال شیطانی چه ارتباطی با مرام عرفان دارد. چه کمالی در این گونه اعمال نهفته است. کدام جنبه از ابعاد ملکوتی انسان با این گونه اعمال آشکار می شود. برفرض محال که کسی توانایی این گونه اعمال را به دست بیاورد، آیا چنین زندگی برای انسان قانع کننده است و آیا انجام چنین کارهایی هدف از خلقت انسان می باشد.

در عرفان ساحری ادعا شده است که«طبیعت چون انسان، زنده و با شعور است و هدفمند. می توان در سایه اتحاد با طبیعت، جلال، جمال و اقتدار و محبت را تجربه نمود. ارتباط با طبیعت، ارتباط با حقیقت هستی است و متحد شدن با آن، در واقع وحدت یافتن با روح جهان است و ...» در این بیان هرچند سخن از فنای با طبیعت به میان آمده است ولی باید توجه داشت که این چنین فنا، چیزی جز پذیرش یک هدف ناقص به نام طبیعت نیست و درواقع خالق طبیعت به فراموشی سپرده شده(مانند همه عرفان واره هایی که تحت آموزه ها و الهامات شیطان می باشد) وطبیعت که مخلوق اوست، جای او را گرفته است.

قوای عقل، وهم و خیال در ساحت وجودی انسان دارای جایگاهی قابل تامل می باشند و آنچه ما در عرفان ساحری می بینیم، درواقع«عقل ستیزی» می باشد. آن هم به بهانه دست یافتن به عالم باطن. در این مرام، عقل کنار گذاشته می شود و آنچه جایگزینش می شود، وهم است. شاه بیت در آموزه های کاستاندا و دون خوان، «توجه به احساسات» است. فصل الخطاب درواقع ناکارآمدی عقل و ناتوانی برهان می باشد.

گیاهان قدرت و داروهای روان گردان، همچون پیوت، قارچ، تاتوره و بذر ذرت که کاستداندا شرحی دراز در باره ی کشت و تربیت آنها و طرز استفاده از آنها را در کتاب های خود آورده است همگی منطبق بر محور قرار دارن قوه ی توهم و وهم و کنار گذاشتن هوشیاری و عقل انسان در عرفان ساحری می باشد.

عرفان ساحری به طرزی وحشتناک پیروانش را به مصرف گیاهان روانگردان و تجربه دنیای وهم تشویق نموده است. به راستی اگر قرار باشد با توسل به داروهای توهم زا، تجربه عرفانی محقق شود، دیگر چه نیازی به شعار «بازگشت به طبیعت و اتحاد با آن» وجود دارد. البته شاید هم تقدیس طبیعت و زمین به خاطر وجود این گونه مواد و گیاهان توهم زا در آن می باشد.

در نهایت باید یادآورد شد که؛ سالک در دنیای عرفان ساحری، با ورود به فضای توهم و وهم جهان، غایت هستی، و درنهایت خالق هستی را جز وهم نمی بیند و چند صباحی با صورت های خیالی خود را سرگرم ساخته و «بازی گرفتن همه چیز» و «بازی دادن خود» تنها دست آورد عارف سالک دنیای عرفان ساحری می باشد.

نظر دادن

تمام اطلاعات علامت گذاری شده با * را وارد نمایید. کدهای HTML مجاز نمی باشد.

پربازدیدترین اخبار

آخرین اخبار

  • کل اخبار
  • اجتماعی
  • اقتصادی
  • سیاسی
  • فرهنگی

به ما اطمینان کنید

چون بر این رواق پنداری در خور عرضه شود و گونه ای سخن به میان آید که همه را نیک آید، پس بایستی آن عرضه را ثواب گرفت و چون محتسب بر احوال خود باشی، چراغ هدایت برگرفته ای و بدان راه ها که نا امن است، توانی گذر کردن. پس ابتدایی را محتسب و انتهایی را محتسب و همه و همه چون حساب کار خود گیرند، فعل نیک به انجام رسد، که حق نیز نیک بر احوال واقف است.

ما را دنبال کنید

اوقات شرعی

اذان صبح
طلوع خورشید
اذان ظهر
غروب خورشید
اذان مغرب

اطلاعات تماس