• سه شنبه 28 فروردين 1403
  • الثلاثاء 8 شوال 1445
  • Tuesday 16 April 2024
یادداشت

اندر احوالات دریافت کارت ملی هوشمند؛

ادعای دولت الکترونیک با خدماتی کمتر از میوه فروشی سیار!

   22 مهر 1396  3626

کیاست - عباس زمانی- یک روز صبح از خواب بیدار می شوی و ناگهان این فکر به ذهنت متبادر می شود که تاریخ اعتبار کارت ملی ات تمام شده و باید کارت هوشمند بگیری. حالا چرا این موضوع دارای اهمیت است؟ چون ممکن است در یک لحظه خاص و در یک دستگاه دولتی یا نهادي عمومی نیاز به کارت ملی داشته باشی و آنجاست که بگویند: ای آقا! اعتبار این کارت که تمام شده، کارتان انجام نمی شود!!

از آنجا که جناب "گوگل" پاسخگوی بسیاری از نیازهاي اطلاعاتي امروزي شده، چند کلمه در مرورگر اینترنت جستجو کرده و متوجه می شوی که مسوولین عزیز، کار را راحت کرده اند.

ثبت نام در سایت سازمان ثبت احوال کشور، پرداخت مبلغ 20هزار تومان! به صورت الکترونیک، انتخاب دفتر محل ارایه خدمت(متناسب با نزدیکی محل کار یا سکونت) و نوبت گیری الکترونیک، که در مجموع به شما این انتخاب را می دهد تا در نزدیکترین محل و زمان مورد نظر نسبت به تعویض و دریافت کارت ملی جدید اقدام نمایید.

ظاهر قضیه خیلی شیک و اتو کشیده است. واقعا لذت می بری که اگر قرار است هزینه ای بابت خدماتی که دولت ارایه می دهد پرداخت کنی، لااقل بدون دردسر و با رویی گشوده راهی منزل خواهی شد.

وقتی در زمان مقرر راهی محل دریافت خدمات می شدي، یک چیزی در دلت می گويد که قضیه به این خوبی و خوشی نیست! مثل وقتی که آدم کمی دلشوره دارد، همه اش انگار قرار است یک اتفاقی بیفتد!

راهی دفتر پستی مورد نظر می شوی. حالا چرا اصلا دفتر پستی؟ چون ظاهرا هزینه اش به نسبت دفاتر خدماتی یا پلیس+10  کمتر است.

در راه موهایت را کمی مرتب می کنی، چرا که قرار است عکس تو را همانجا بدون روتوش مستقیم بفرستند روی کارت ملی و بهتر است چهره ات مرتب و شادتر از روزهای قبل باشد. البته اگر بگذارند!!

وارد دفتر پست می شوی، با لبخند با متصدی سلام و علیک می کنی، مدارکت را روی پیش خوان می گذاری و در آنجا دوباره یک فرم دستی به شما می دهند که پر کنی!!

این اولین قسمت تعجب شماست! مگر فرم الکترونیکی پر نشده پس این دیگر چیست؟!

طبق معمول خودکار را از جیب درآورده - بر حسب عادت مراجعه به ادارات حتما باید یک خودکار همراه داشت- و شروع به نوشتن نام، فامیل، کد ملی، کد پستی و آدرس می کنی.

هنوز فرم را تحویل نداده، متصدی می فرماید 9 هزار تومان لطف کنید!!

+ تعجب دوم؛ 9هزار تومان؟! برای چه؟!

-          متصدی: برای عکس و سایر هزینه ها.

در دل می گویی، به جهنم و خود را آرام می کنی که این مبلغ را هم باید بدهیم. طبق معمول کارت عابر بانک را از کیف درآورده و به متصدی اشاره می کنید: بفرمایید خانم، از کارت کم کنید.

متصدی هم خیلی خونسرد می گوید، کارت خوان نداریم، از بانک نبش فلکه پول بگیرید!!

اینجاست که کم کم ضربان قلبت بالا می رود، حس دفاع و حمله، به خاطر ترشح آدرنالین در خونت زیاد می شود. می خواهی فریاد بزنی که: ای آقا! چطور شما یک دستگاه کارت خوان ندارید؟! مگر نه این است که دولت همه جا شعار خدمات الکترونیک و اخیرا هوشمندسازي می دهد! شما که از امکانات اولیه آن هم بی بهره اید؟!

اما یک نکته وجود دارد. اگر صدایت را بلند کنی، همین مقدار کار را هم برایت انجام نمی دهند. آن وقت باید بروی و یک روز دیگر و یک جای دیگر کارَت را انجام دهی تا ادب شوی. یعنی یک روز دیگرت را باید برای یک کار ساده خراب کنی.

بار دیگر هم می گویی به جهنم. راه می افتی به سمت بانک. هوای پاییزی که صبح رنگ چلّه زمستان داشت. الان شده است اواسط مرداد!!

پوشیدن کت در این هوا، مثل ایستادن در کنار کوره آهنگری است. برای اینکه عکس کارت ملی ات کمی بهتر از قبل باشد، به توصیه دیگران با کت آمده ای.

بانک خیلی شلوغ است. انگار تمام مردم شهر آمده اند اینجا پول بگیرند. با عجله به بانک دیگری در آن نزدیکی می روی، پول را گرفته و نگرفته باز می گردی.

متصدی متوجه برافروختگی و نگاه تلخت می شود و قبل از آنکه برسی، همکارش را برای گرفتن آن عکس کذایی روی کارت آگاه می کند.

9 هزار تومان که پرداخت شد، دوباره با یک فرم به سمت اتاق عکاسی هدایت می شوی. روی ورودی اتاق عکاسی جمله ای با این مضمون نوشته اند: لبخند بزنید!! اما در حقیقت اگر کارد به پیکرت بزنند، خونت در نمی آید.

روی صندلی می نشینی و به دوربین نگاه می کنی. سعی می کنی خودت را آرام کنی. عکاس کمی شانه ها و صورتت را بالا و پایین می کند تا پولی که می گیرند حلال باشد! یک لبخند مصنوعی  و شاتر فشرده می شود.

دوباره نزد متصدی بر می گردی و این بار کمی آرام تر شده ای. آخر او که مقصر نیست. او هم یک نفر مثل من و تو. کار از جای دیگری خراب است.

یک رسید پرداخت وجه و یک رسید دریافت کارت ملی به شما می دهد و می گوید: منتظر پیامک باشید. یعنی یک بار دیگر هم باید به یک جای دیگر بروی تا کارت ملی ات را بگیری!!

از اداره پست که خارج می شوی، افکارت مشوّش است. آخر چرا اینگونه باید باشد؟چرا وزارتخانه ای که متولی هوشمند سازی و ارایه خدمات الکترونیکی و غیر حضوری به مردم است، در اینجا باید از حداقل هایی که در یک سوپر مارکت و حتی یک میوه فروشی سیّار وجود دارد، بی بهره باشد. مگر نصب يک دستگاه کارت خوان چقدر هزينه دارد؟

با خود می گویی اصلا چرا مردم باید هزینه کارت شناسایی ملی خود را پرداخت کنند؟ مگر صدور کارت ملی وظیفه دولت یا دستگاه های متولی نیست؟ مگر یک اداره وقتی برای کارکنانش کارت شناسایی صادر می کند، از ایشان هزینه می گیرد؟! یعنی ارزش شهروندان این کشور، کمتر از کارمندان ادارات و سازمان هاست؟!

در ذهنت 70 میلیون نفر را یک بار ضربدر 20 هزار تومان می کنی و یک بار ضربدر 9 هزار تومان و از پس محاسبه این عملیات ساده بر نمی آیی؟!

با خود می گویی من که جوان بودم و سریع رفتم، پول نقد تهیه کردم و برگشتم.  تکلیف آن مرد میانسال یا پیرزنی که برای دریافت خدمات لنگان لنگان آمده و نمی تواند چند قدم بیشتر بردارد چیست؟! واقعا این دوندگی ها تا چه زمان دیگری در ادارات کشور وجود دارد؟ اصلا چرا کل هزینه ها را مثل همان 20 تومان اینترنتی نگرفتند؟!

اما این یک سوی قضیه است. در سوی دیگر تیترهای رسانه ها را تصور می کنی که در 22 بهمن امسال از قول وزیر محترم ارتباطات و فناوری اطلاعات، یا مدیرکل پست استان اصفهان و یا مدیرکل سازمان ثبت احوال، خبر از صدور و تحویل چندین هزار و میلیون کارت ملی هوشمند را به عنوان یک خدمت فعال می دهند.

ارقام درشت و گنده، بالای سر عکس متبسم مدیران و مسوولانی که عرض کردم در روزنامه ها و خبرگزاری ها منتشر می شود و پشت این همه هیاهو و تبلیغ، برای هیچ کس مهم نیست که برای دریافت کوچکترین خدمتی که وظیفه ذاتی دستگاه های متولي است، چه بر سر این مردم آمده است!!

به خانه که می رسی بار دیگر در اینترنت چرخی می زنی، تا اینکه یک تیتر مربوط به چند روز قبل  نظرت را جلب می کند. نمی دانی باید به حال روز خودت و این مردم بخندی یا گریه کنی!!

«آذري جهرمي تاكيد كرد: ضرورت رسيدگي به حقوق شهروندي در شركت پست».

نظر دادن

تمام اطلاعات علامت گذاری شده با * را وارد نمایید. کدهای HTML مجاز نمی باشد.

پربازدیدترین اخبار

آخرین اخبار

  • کل اخبار
  • اجتماعی
  • اقتصادی
  • سیاسی
  • فرهنگی

به ما اطمینان کنید

چون بر این رواق پنداری در خور عرضه شود و گونه ای سخن به میان آید که همه را نیک آید، پس بایستی آن عرضه را ثواب گرفت و چون محتسب بر احوال خود باشی، چراغ هدایت برگرفته ای و بدان راه ها که نا امن است، توانی گذر کردن. پس ابتدایی را محتسب و انتهایی را محتسب و همه و همه چون حساب کار خود گیرند، فعل نیک به انجام رسد، که حق نیز نیک بر احوال واقف است.

ما را دنبال کنید

اوقات شرعی

اذان صبح
طلوع خورشید
اذان ظهر
غروب خورشید
اذان مغرب

اطلاعات تماس