چرا حرف و عمل افراد، همواره یکسان نیست؟ وقتی پای سیاست به میان میآید، این پرسش، پررنگتر و جدیتر میشود چون فاصله بین حرف و عمل یک سیاستمدار یا سیاستگذار، دسترسی قطعات مختلف جمعیت به فرصتها و منابع را به گونهای متفاوت از انتظار آنها، تغییر میدهد. در سپهر سیاست ایران نیز نمونههای پرشماری از تفاوت ادعا و عمل یا سیاست اعلامی و اعمالی، مشاهده میشود و این پرسش را برجسته میسازد که چرا این تفاوت وجود دارد؟ آیا اراده فرد، قربانی ساختار میشود یا دلایل دیگری را میتوان بر شمرد؟
غلبه اراده فاعل یا ساختار، بحثی ریشهای، قدیمی و ادامهدار در جامعهشناسی است. در نتیجه این بحثها، طیفی از دیدگاهها شکل گرفتهاند که در یک طرف آن، باور به تسلیم اراده فرد یا فاعل در چنبره ساختار، وجود دارد و در طرف دیگر، باورمند به غلبه اراده فاعل بر ساختار هستند.
از لنز فردگرایانه به کنش، فاصله بین شعار و عمل یا حتی نظریه و عمل، معلول فاصله بین خود واقعی و خود وانمودیِ اشخاصی است که صاحب منصب میشوند. فاصله بین خود وانمودی و خود واقعی، تا حد زیادی از بحران هویت، سرچشمه میگیرد؛ چون تعریف روشن و ثابتی از خود وجود ندارد و فرد در بسترهای متفاوت، تعاریف و به تبع آن، نقشهای متفاوت برای خود قایل میشود. از همین روی است که در هنگام شعار یا نظریهپردازی، مواضعی را اتخاذ میکند که امکان دارد در هنگام عمل به آنها، نقض شوند؛ به بیان سادهتر، فرد اسیر «جو» پیرامون خود میشود. سیطره ایدئولوژی و سودآوری دودوزگی و ریاکاری نیز از عوامل تقویت چنین چرخشهایی هستند. گربهای که عبید زاکانی داستانش را شرح میدهد در مییابد که نمایش پرهیزگاری (خود وانمودی) میتواند اعتماد موشان را به او جلب کند و پس از اعتمادسازی، نقاب از چهره برداشته و آن روی دیگر یا خود واقعی را به نمایش میگذارد. آنچه موجب تکرار این شرایط میشود، بستر نامساعد برای پاسخگوکردن افراد در قبال افعالشان در دوره تصدی است؛ نبود شفافیت نیز مزید بر علت میشود.
اما از لنز ساختارگرایانه، فرد تابع محض ساختار است و ارادهای در میان نیست. از این منظر، افراد مشابه مهره هستند و ساختار آنها را به بازی میگیرد؛ یک روز لازم است تا مدافع نظریه یا موضع الف باشند و روزی دیگر مدافع نظریه یا موضع ب!
میتوان رویکردی میانی را نیز در پیش گرفت و پرسشهای پیشگفته را بر اساس رویکرد کنش-واکنش و روابط متقابل، مانند نظریه بازیها، تحلیل کرد. بر اساس این رویکرد، تفاوت در نظر و عمل یا سیاست اعلامی و اعمالی، به معنای قربانیشدن فرد یا اراده او به عنوان تنها عامل نیست بلکه این معضل در بازیهای تودرتویی ریشه دارد که افراد درگیر آن میشوند و در رابطه خود با گروه همسودشان، بهینهسازی را انجام میدهند. به دیگر سخن، شهروندان در بازی با گروه همسود مقامات، حضور دارند که در صورت عدم همسویی منافع آنها با گروه همسود، انتخاب نابهینه در رابطه خود با کارگزارشان (مقامات) را تجربه خواهند کرد. برای نمونه، چنین روابطی، خود را در حذف لایحه تعارض منافع که عضویت مقامات دولتی در هیات مدیره شرکتها ممنوع میکند، به صورت برجستهای نشان میدهد. جمعیت متضرر در این بازی تودرتو، شهروندانی هستند که با گروه همسود، منافع همسو و ارتباطات سیاسی-اقتصادی-اجتماعی ندارند. بنابراین، چاره اصلی در اصلاح بازی تودرتویی است که منافعی ناهمسو با شهروندان را به سیستم حکمرانی کشور، تحمیل میکند. فاصله گرفتن از اصول دمکراتیک و بیتوجهی به خواستههای جمهور، از پیامدهای بازیهای اختصاصیسازی منابع و فرصتهاست که در لایههای تودرتوی حکمرانی، پنهان شدهاند و در عوض منافع ملی، منافع گروهی را محور قرار دادهاند.
سابقه تفاوت در نظر و عمل حتی به ریاست سازمان برنامه و بودجه و وزارت اقتصاد هم میرسد و مهمترین پیامد آن لطمه به سیمرغ توسعه از جهت تضعیف اطمینان و اعتماد است که دو کلید از سه کلید اصلی توسعه به شمار میروند. لطمه به اطمینان از این بابت که فرد موضع فردی و نظریه خود را با منفعت معامله با قدرت، مبادله میکند و تن به اعمال سیاستهایی میدهد که به اعتماد عمومی به سیاستگذاران و توجه آنها به منافع ملی، آسیب میرساند و این سوال را پررنگ میکند که به راستی، صاحب منصبان، کارگزار شهرونداند یا گروههای پشت پرده، همسود و صاحب نفوذ و پرقدرت!؟