• پنجشنبه 13 ارديبهشت 1403
  • الخميس 24 شوال 1445
  • Thursday 02 May 2024
اقتصاد مقاومتی

یک هفته با روزنامه "شهر قشنگ" (4)

   01 خرداد 1401  5950

«ادبیات پایداری»

احتساب - کیاست – وحید ریحانی - در حالی که نزدیک به هفت ماه از عمر شوراهای اسلامی روستا و شهر اصفهان گذشته است؛ محمد علی احمدی در آیین تجلیل از اعضای برتر شوراهای اسلامی روستاهای شهرستان اصفهان، خاطر نشان کرد: ما میراث دار انبوه مشکلات و مصائب هستیم. پرداختن به اینکه چه کسی مسوول ایجاد معضل ها بوده و هست، مشکلی را رفع نمی کند؛ چرا که در حال حاضر بدون همکاری و حمایت از یکدیگر نمی توانیم مصائب و معضل ها را رفع کنیم .

در شهر قشنگ به جای پرداختن به شاخص های ادب و احترام، بها دادن به سرمایه های فرهنگی شهر، ارتقای سطح سواد رسانه ای مخاطب، آسیب شناسی ریشه ایِ کاهش آمار طلاق، فرهنگ مصرف گرایی و ...، شاهد نوعی عدم انسجام در متن ها، گزارش ها و تحلیل ها، خاصه در حوزه مدیریت شهری هستیم. متن هایی که مدیریت شهری، در شهر قشنگ تولید می کند می تواند پتانسیل همراهی با شورا را در جهت هر چه بهتر شدن روند رسیدگی به مشکلات مردم داشته باشد نه این که تنها ویترینی باشد از ادبیاتِ قشنگ، آن هم توسط سخنگوی این شورا که با رانت و حمایت نهادهای غیر پاسخگو و غیر شفاف با حداقل ترین رای مردم به این نهاد راه یافت. برخی که به دنبال جاه طلبی های شخصی خویشند.

در مدیریت شهریِ شهر قشنگ با توجه به آشکار شدن ماهیت فعالیت های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کلانشهر اصفهان و همچنین نهادهای مربوطه به دیپلماسی شهری ذکر این نکته ضروری است که ایجاد آگاهی جهانی نسبت به مباحث اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، انجام تحقیقات مستقل در مورد مسایل اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و تولید مفاهیم نو همانند توسعه پایدار، انرژی های نوین، مدیریت سبز، شهرهای کارآفرین، بوم شهرها، شهرهای دانشی و گردشگری خلاق، هیچ تلاشی برای پرداختن به این امور انجام نمی گیرد، و این حلقه مفقوده این رسانه است. نه این که دولت و رسانه های حامی آن نخواهند اوضاع بهتر شود، حتما می‌خواهند، اما دیگر توانش را ندارد. خیلی دلشان می‌خواهد بشود، اما دولت چنان از اندیشمندان واقعی و انرژی خِرد جمعی تخلیه شده و چنان در محاصره رانت‌خواران قرار گرفته است که دیگر توان ایجاد تغییر ندارد. از یک‌سو، ناکارآمدی سیستمی به همراه فساد رانتی، از درون، تمام انرژی دولت را می‌مکد، و از سوی دیگر اندک انرژی باقی مانده نیز صرف تنش‌ها و درگیری‌هایی می‌شود که خودش با بیرون درست کرده است.

بدون تغییرات ساختاری و افق‌گشایی، امکان برون رفت از بحران ها برای دولت وجود ندارد. اما افق‌گشایی نیز نیازمند اعتماد به نفس و انرژی روانی عظیمی است که دیگر در ساختار قدرت دیده نمی‌شود.

در شهر قشنگ از بس همه‌چیز را بزک کرده‌اند و از تولید محتوای انتقادی به هر دلیلی فاصله گرفته اند، دچار انفعال و روزمرگی شده اند. خودشان هم خوب می‌دانند که پشت صحنه چقدر خالی است و برای همین از ریسمان سیاه و سفید هم می‌ترسند. کارآمدی در شهر قشنگ ناگزیر باید اتفاق بیفتد .

اگر دولت می‌خواهد توانایی و پویایی خودش را به آزمون بسپارد فقط تکلیف بحران در یک مساله (بحران در صندوق های بازنشستگی و تامین اجتماعی) را حل کند. اگر توانست،‌ آنگاه بقیه حوزه ها را هم می تواند. توقع مخاطب در شهر قشنگ دست کم ارایه رهکارهایی برای بحران های کشور و در سطح خُرد تر برای "جهان شهر" اصفهان است. در شهر قشنگ، از دهک های برنده نام برده شده است. در حالی که درمان درد یارانه نیست، توافق است. رشد اقتصادی بالا و پایدار و افزایش پر شتاب درآمد سرانه و کاهش فقر، نیازمند گسترش تعاملات اقتصادی با دنیای خارج به لحاظ جذب سرمایه و فناوری، توسعه صادرات و مشارکت در زنجیره ارزش جهانی است. بدون مشارکت اقتصادی پایدار با سایر کشورها، دستیابی به رشد اقتصادی بالا دور از ذهن است. دولت نرخ اقتصادی را برای سال جاری ۸ درصد پیش بینی کرده است؛ در حالی که مطلقا چنین چیزی امکان پذیر نیست .

مدت های مدید و آزگاری هست که تورم را دیده و می‌بينيم؛ بیش از چهل و چند سال و حتما بیشتر از این زمان معروف و تاریخی که در همه چیز تکرار می‌شود نیز تورم هایی داشته‌ایم. چند دهه تورم در کشوری که می‌توانست و هنوز هم می‌تواند این بحران بزرگ را مدیریت کرده و ابرچالش اقتصادی خود را حداقل به نتیجه‌ای بهتر برساند. فراموش نکنیم علت اصلی تورم رشد نقدینگی است .

کشوری که نفت، انرژی و ذخایر و منابع داشته و دارد و با فروش آن و تبدیل آن به ارز، اموراتش را تا به امروز و به ظاهر گذرانده است و با همان ارز و مدیریت و در حقیقت سوءمدیریت ارزش آن، به یکی از متورم ترین کشورهای جهان تبدیل شده است. تورمی که با بازوهایی چون شوکهای ارزی، مالیات تورمی، پایه پولی و نقدینگی و تحریم به وضعیتی رسیده که به تعابیری نه مهارشدنی هست و نه قراری برای مهارش گذاشته شده است.

تورمی که در واقع میزان و شاخص تمام دارایی‌هاست و هرآنچه متورم نباشد و نشود اصلا دارایی و داشته نیست و اگر تحت هر حالت در قیمت دیروز بماند به کار فردا نخواهد آمد و با این روال در ایران، ثروت غیر تورمی نداریم و ظاهرا هیچ وقت هم نخواهیم داشت. طلا و دلار و سکه و مسکن و حتی خودرو، همین بوده و هست .

کشوری با تورمی که رسمی و غیررسمی آن بالاتر از بسیاری از کشورهای دنیاست و نقطه به نقطه آن، تمام نقاط حساس پروژه ها و ایده‌ها و طرح‌ها را به لرزه وا می‌دارد و طرح‌های توجیهی شگرف را هم در ایران غیرموجه می‌سازد و دولتهایی که خارج از آنکه اصول طلب باشند یا گرایشی به اصلاح داشته‌ باشند، همیشه به تورم و انواع آن دامن زده‌ و مدیریت تورم به نفع قدرت و به ضرر طبقات فرو دست است .

ایالات‌متحده تورم نزدیک به دورقمی را تجربه می‌کند و اروپا نیز با توجه به ابر تورم انرژی، شرایط بهتری ندارد. چین درگیر قرنطینه و کروناست و بزرگترین بندر جهان عملا تعطيل شده‌ و جنگ روسیه و اوکراین ترس را به بسیاری از بازارهای جهانی کشانده است.

غذا و شاخص قیمت آن در بالاترین سطح جهانی خود سیر می کند و گندم که قوت غالب بسیاری در دنیا و ایران است به قیمت تاریخی تمام ادوار خود رسیده است. گندم و نانی که برای ایران و ایرانی مهمترین است و نان در واقع جان است برای آنکه زورش به تورم نرسیده و نمی‌رسد و با این روند، حتما هم نخواهد رسید. به میزانی که تامین هزینه زندگی خانواده از درآمد ناشی از کار فاصله گیرد و به یارانه متکی باشد، پایداری نخواهد داشت و شکاف طبقاتی و نابرابری های اجتماعی روز به روز بیشتر می شود که در سال های اخیر این روند کاملا محسوس است .

بدانیم و کمی بیشتر به یاد بیاوریم که ایران تولیدکننده بسیاری از کالاهای اساسی و غذایی خود نیست و آنچه را هم که می‌توانسته طی این سالها تولید کند، طبق همان قرار قبلی تورم سازی و تورم خواهی نکرده و فعلا هم نمی تواند بکند. ایرانی که هنوز تحریم است، هنوز در شاخص های اصلی توسعه ناکام بوده و هنوز در مهار متغیرهای متورم خود نیز مانده است .

داستان کشور و تورمی که می‌شناسیم و اشاره کردیم در اوج قصه متورم خود گیر کرده و دولت باید برای رسیدن به پایان خوبی برای همه، تغییرات ساختاری و بنیادی ایجاد کند؛ از سیاسی تا اقتصادی و از اجتماعی تا حتی رسانه‌ای، که این تورم پس از چندین دهه پایان یابد، کاسته شود و دولت بجای نان بُردن از تورم، به فکر نان بیشتری برای دهک های آسیب پذیر جامعه ایران باشد.

شهر قشنگ دست کم در حوزه رسانه که آگاهی رسانی و بی طرفی از ضروریات آن است باید در محیط پیرامون خود علاوه بر شاخص های مذکور، به اولویت بندی شاخص ها بپردازد و آنها را مشخص کنند و برای رسیدن به هدف مطلوب با تقویت فرهنگ مشارکت و بها دادن به سرمایه های فرهنگی جهان شهر اصفهان، اقدامات لازم را انجام دهند. سرمایه های فرهنگی و انقلابی ای که از روحی شاعرانه، عقلایی و کمال گرا برخوردارند. اساسا رمانتیسم انقلابی نشات گرفته از روح شاعرانه و کمال گراست. روحی سرشار از آنان که برای تغییر بنیادین و خروج از شئ وارگی و از خود بیگانگی، گاه در بازگشت به خویشتن تجلی می کنند. در شهر قشنگ گروه پایداری از ادبیات رسانه ای قابل قبولی برخوردار است. سلسله روایت ها، متن ها، گزارش ها، گفتگو ها و بیوگرافیِ با اخلاص ترین انسان های هشت سال دفاع مقدس که تاکنون نیز پای انقلاب و رهبری فرزانه ‌انقلاب ایستاده اند را به خوبی به مخاطب منتقل کرده است. رهبر فرزانه انقلاب در بیاناتی می فرمایند؛

"آن‌جایی که نوشته‌های شما حاکی از اخلاص است، آن نقطه انسان را تکان میدهد. هر چیزی شما ارایه کنید که نشانگر اخلاص باشد، خیلی اهمیت دارد؛ والّا همه فداکاری میکنند؛ برای تعصب و خودنمایی هم فداکاری میکنند؛ خطر مرگ هم دارد. مثلاً خلبانی در یک مانور، جلوی چشم مردم چند معلق میزند و صدی پنجاه هم ممکن است سقوط کند؛ اما او این را برای خودنمایی قبول میکند. به خاطر خودنمایی، بیش از این را هم میکنند؛ مثلاً بعضی خودشان را آتش میزنند! اینها ارزشی ندارد. آن‌جایی که کار با اخلاص همراه است، یعنی انسان فقط برای خاطر خدا و برای انجام وظیفه‌ی الهی کاری را انجام میدهد، آن صفا و درخشندگی این را دارد. در نشان دادن این نقطه‌ها و جاری کردن این روحیه در طول و امتداد تاریخ ما، باید خیلی تلاش کرد؛ از آن هشت سال جنگ باید استفاده کرد."

ما با امپریالیسم مخالفیم زیرا امپریالیسم نوعی قدرت و انقیاد است که وعده آزادی را که انسان ها به آن وفادار هستند از بین می برد. اما در نقد سلطه امپریالیسم و در نقد مقاومت و ادبیات پایداری باید واقع بین باشیم. در واقع اگر بخواهیم به مفهوم سلطه امپریالیسم، پایداری و مقاومت بپردازیم باید از منظر تفکر انتقادی آن را مورد ارزیابی قرار دهیم. در حالیکه باید به این نکته توجه داشته باشیم که از نگاه جامعه شناسی کارکردگرا، سلطه فی نفسه آسیب نیست و آسیب زا نمی باشد.

در واقع در اینجا ما با دعوای نظری میان امیل دورکیم و کارل مارکس روبرو هستیم. اگر بخواهیم موضوع سلطه را از منظر دورکیمی بررسی کنیم اصولا مساله اصلی این نیست که چرا سلطه اعمال می شود، بلکه مساله اصلی بر سر این است که سلطه چگونه باید اعمال شود تا بتواند به شکل کارآمد تری عمل نماید. چون از دیدگاه دورکیمی درست است که انسان ها جامعه را ساخته اند، اما لزوما قادر به درک اهمیت چیزی که خلق کرده اند نیستند و نسبت به اهمیت نظم پذیری اجتماعی آگاه نیستند. از نگاه نظریه پردازی چون دورکیم، جامعه یک حیات مستقلی از انسان پیدا کرده و یک حیات عینی، جبری و بیرونی دارد. ازاین رو، صرف این استقلال جامعه از فرد به معنای اعمال سلطه بر فرد است. بااین حال، دورکیم معتقد است قدرت جامعه باید در درون افراد نهادینه شود تا افراد سلطه جامعه را عمیقا درونی نمایند. به عبارت دقیق تر وجود نهادهای اجتماعی مستقل از فرد همچون اقتصاد، فرهنگ، خانواده، آموزش و پرورش، دین و غیره نمی تواند به خودی خود مجوزی برای درونی شدن اعمال قدرت و سلطه در انسانهای یک جامعه باشد. به این اعتبار یکی از مهمترین مسایلی که در تئوری های جامعه شناسی مطرح است نوع برقراری ارتباط بین جامعه و شهروندان است. طبق این تعریفی که دورکیم ارایه می دهد جامعه باید سازوکارهایی داشته باشد که بتواند اعمال قدرت و سلطه را در انسانها درونی کند.

جامعه اگر بخواهد نظمش را اعمال کند باید بتواند خودش را تبدیل به یک پدیده ای کند که بتواند وارد انسان شود. اقتصاد به شکل عینی اش قابل درونی شدن در انسانها نیست. همین مساله در مورد خانواده، آموزش و پرورش و سایر نهادها هم مطرح است. بنابراین برای درونی کردن این ساختار و اعمال نظم اجتماعی باید این موارد را با سازوکارهایی در وجود انسانها درونی کرد. دورکیم راهکاری را هم برای درونی کردن این مفاهیم مطرح می کند و آن این است که جامعه باید بتواند خود را تبدیل به چیزی از جنس نمادها و نشانه ها کند تا وارد دنیای ذهنی افراد شود. جامعه به عنوان یک موجود مستقل عینی از جنس ذهن افراد نیست. جامعه باید تبدیل به چیزی شبیه ذهن افراد شود. ازاین رو، جامعه خود را تبدیل به نمادها یا نشانه ها یا همان «فرهنگ» می کند تا بتواند با ذهن افراد رابطه بگیرد و در آن ها درونی شود. از نگاه دورکیم، فرهنگ راهکار بردن قدرت جامعه به درون انسانهاست. فرهنگ در تعریفی مثبت مهمترین راهکار اعمال سلطه جامعه بر افراد است.

از نگاه دورکیمی و کسانی که ادامه دهنده راه دورکیم هستند مثل پارسونز، چنین ساختاری مثبت تلقی می شود. فرهنگ از این دیدگاه نظام اطلاعاتی جامعه است که باید در انسان درونی شود. در جهت خلاف این نظریه، کسانی که دارای رویکرد مارکسی هستند فرهنگ را بیش از آنکه نظام دانایی بدانند، نظام جهل و نادانی جامعه می دانند. دلیل این امر این است که داده های فرهنگی و نظام اطلاعاتی فرهنگ، دارای سازو کار دروغین و کاذب است.

مارکس معتقد است فرهنگ کاذب است و رابطه خیالی میان ما و موقعیت اجتماعی مان ایجاد می کند و نه رابطه واقعی. پس از منظر کارکردگراها ما چیزی تحت عنوان سلطه در معنای منفی نداریم، بلکه هدف از سلطه ایجاد سازوکار برای رابطه جامعه و انسان و برقراری نظم اجتماعی است. اما در سویه مقابل کسانی که رویکرد مارکسی دارند و یا آنها که در ادامه سنت مارکسی نظریه پردازی کرده اند «جامعه را بزرگترین فاشیسم تاریخ می دانند»، یعنی معتقدند که فاشیسم اصلی همین سازوکار نظم پذیر کردم مردم توسط جامعه است. جامعه کلیتی است که میخواهد فرد را در درون خودش مضمحل کند. طرفداران این تئوری معتقدند لازمه خلق این کلیت نابودی فرد است.

مهمترین متفکری که این بحث را مطرح کرد لویی آلتوسر بود. مارکس خودش این بحث را ادامه نداد. مارکس فرهنگ و ایدئولوژی را دارای جایگاه ثانویه در حیات اجتماعی می دانست و راهکار نقد سلطه را در اقتصاد جستجو می کرد. اما آلتوسر نقدی را متوجه مارکس کرد و آن این بود که مارکس جایگاه ایدئولوژی و فرهنگ را در اعمال سلطه در جامعه به درستی درک نکرده است. آلتوسر این بحث را اینگونه مطرح کرد که اعمال سلطه برجامعه دو گونه است، عینی و ذهنی. شکل عینی آن که توسط دستگاههای اعمال سلطه اجرا می شود، مثل پلیس و دولت و نهادهای وابسته به آن. این نهادها خشونت های عریانی که در جامعه اتفاق می افتد را راهبری می کنند. اما شکل ذهنی سلطه از منظر آلتوسر از طریق ایدئولوژی و فرهنگ ممکن می شود. آلتوسر به ارایه تعریفی تازه از ایدئولوژی پرداخت. او معتقد بود ایدئولوژی دارای دو شکل است. ایدئولوژی در معنای خاص و ایدئولوژی در معنای عام. ایدئولوژی در معنای خاص یعنی بگوییم ایدئولوژی دکتر شریعتی. در اینجا ایدئولوژی یعنی اندیشه های دکتر شریعتی. آلتوسر این شکل ایدئولوژی را به کنار می گذارد و درگیر مساله ایدئولوژی در تعریف عام آن می شود. آلتوسر در اینجا معتقد است «ایدئولوژی رابطه خیالی ما هست با واقعیت و وجود ندارد مگر از طریق انسان و برای انسان و عملی نمی شود مگر از طریق استیضاح انسان یا فرا خواندن انسا ها به موقعیت های خاص» . در واقع سوال آلتوسر در اینجا این است که ایدئولوژی چگونه «فرد» را تبدیل به «سوژه» می کند؟ یعنی چگونه زنی به نام مثلا "مریم" تبدیل به «بی حجاب» یا «با حجاب» می شود. از نگاه آلتوسر سوژه ساختن از افراد در جامعه مهمترین مکانیسم انقیاد افراد و اعمال سلطه بر آنهاست. این بحث را بعدها میشل فوکو به شکل عمیق تر و تحت پروژه «تبارشناسی سوژه مدرن» دنبال کرد و نشان داد چگونه علوم مدرن و نهادهای مدرن و حتی خود مدرن ما از ما سوژه می سازد. به باور آلتوسر، ایدئولوژی یا فرهنگ مهمترین مکانسیم اعمال سلطه بر انسان است. این سازوکار ما را استیضاح کرده و تحت سلطه قرار می دهد، یعنی ما را با فراخواندن در یک موقعیت در همان موقعیت گرفتار و محدود می سازد و ما را نظم بخشی می کند و ما باور می کنیم که همان هستیم که ایدئولوژی از ما ساخته است. من یک فقیرم و باید عملا علیه ظلم اقتصادی مبارزه کنم اما ایدئولوژی من را در موقعیت یک انسان قناعت پیشه محبوس نگه می دارد و از این طریق نه تنها رابطه من با فقرم را خیالی می کند که اصولا از هر گونه مبارزه دور می کند و حتی مرا تبدیل به فردی می سازد که عوامل بدبختی خود را عوامل نجات خود بدانم.

مقاومت مردم در برابر سلطه فرهنگی امپریالیسم را باید در دو تئوری دیگر یعنی تئوری زبان و روان جستجو کرد. در تئوری زبان مهمترین مبنا برای پاسخ به پرسش شما نظریه باختین است. به عبارت دیگر، در بحث زبان شناسی کسی که می تواند به شکل انتقادی به بحث ما کمک کند باختین است. او معتقد بود که وجود اجتماعی ما در درون زبان فهمیده می شود و تنها میانجی ما و زندگی اجتماعی مان زبان است. زبان سازوکاری است که رابطه ما را با جامعه ممکن می کند. اما اینجا این سوال پیش می آید که خود زبان در کجای این فرآیند قرار دارد. اگر جامعه در درون زبان قرار دارد و ما تنها بواسطه زبان قادر به فهم خود و جامعه هستیم، خود زبان کجاست و در چه موقعیتی قرار دارد؟ پاسخی که باختین داد این است که زبان در درون جامعه قرار دارد. یعنی زبان یک امر تاریخی است و کاملا وابسته به موقعیت هاست. اگرچه ما در درون زبان جهان را می فهمیم اما خود زبان هم یک امر کاملا تاریخی و اجتماعی است.

باختین می گفت اگر بپذیریم که زبان یک امر اجتماعی و تاریخی است این مساله به این معناست که زبان یک امر چندصدایی است. مثال ساده ای که در این مورد میتوان زد مفهوم” زن” است. وجود خارجی زن در اینجا مدنظر نیست، بلکه دریافتها از این مفهوم مورد نظر قرار میگیرد. یک زمانی زن در جامعه ما ضعیفه و منزل و متعلقه بوده است، رضاخانی می آید و می گوید زن “مادام” است، شریعتی می آید می گوید زن فاطمه و زینب است و بس، انقلاب و جنگ رخ می دهد همان زن را مادر و خواهر بسیجی می نامند و در دوره سازندگی مفهوم زن طبقه متوسط باب می شود. همینطور که جلوتر می آییم در دوره اصلاحات مفهوم زن فمنیست و امروز به اینجا میرسیم که از میان هزاران مابه ازایی که برای مفهوم زن در جامعه ساخته شده به وجود می آید. پس می فهمیم که تاریخی که بر این واژه گذشته تاریخ پیچیده ای است. بر اساس نظریه باختین هرکدام از این معانی در درون خود یک منافعی را برای گروه خاصی به همراه داشته است. او معتقد بود به این معنا زبان سیاسی است و اگر زبان سیاسی است پس سیاست هم به این معنا زبانی شده است. تک تک معانی که ما در جامعه به کار میگیریم به این واقعیت مربوط می شود که ما دوست داریم در جهت منافع خودمان از آنها استفاده کنیم.

اما مساله چیست. نکته این است که اکثر قدرت ها دوست ندارند همه این صداها در جامعه طرح شود. مفهوم عدالت و آزادی از نظر قدرت دارای ده تعریف نیست. چون داشتن تعاریف متعدد یعنی در نظر گرفتن منافع تک تک گروهها در جامعه. یعنی همان انجمن هایی که در جامعه وجود دارند و یعنی جامعه مدنی. پس قدرت جامعه را تک صدا می خواهد. با این خواسته صداهای اضافه را به سطل زباله می اندازد و مفهوم انفعال و طرد در انسان در اینجا نمود پیدا می کند، چون قدرت شنیدن صداهای مختلف را به نفع خود نمی داند. طی این فرایند در سازوکار زبان اختلال به وجود می آید و به این ترتیب ایدئولوژی مسلط قدرت می تواند سلطه را بازتولید کند و باعث ایجاد آگاهی کاذب در جامعه شود. می خواهم به این نتیجه برسم که اگر زبان در مکانیسم طبیعی کارکردی خود باقی می ماند و چندصدایی در جامعه وجود داشت، در آن صورت استبداد در جامعه شکل نمی گرفت، اما متاسفانه ساختارهای موجود قدرت عملکرد زبان را مختل می کنند و عملا امکان وجود چندصدایی را از این مفهوم سلب می کنند. به همین دلیل است که می بینیم در جامعه ایران نیز جامعه در دوره های متعدد حیات اجتماعی- سیاسی خود درگیر تک صدایی است و صداهای متعدد دیگر به زباله دان ریخته و طرد می شوند.

به وجود آمدن رشته ای به نام مطالعات فرهنگی دقیقا مبتنی بر همین ضرورت بود. مطالعات فرهنگی وظیفه احیا کردن همین صداهای خفته در جامعه را دارد. به عبارتی احیا کردن صداهایی که طرد شده اند. مثل زنان، معلولان، کارگران و قومیت ها. به این شکل که بر دفاع از دیدگاههای پلورالیستی و معتقد به تکثر فرهنگی که مبنای تقویت جامعه مدنی و چند صدایی هستند، دو ایراد جدی وجود دارد. نکته اول اینکه افرادی که معتقد به تکثر فرهنگی و برابری صداها در شنیده شدن آنها هستند این مساله اساسی را فراموش می کنند که مهم شنیده شدن این صداها نیست، بلکه مساله اصلی نیرویی است که می خواسته این صداها را خفه کند. مبارزه برای شنیده شدن صدای قومیتها، صدای زنان، صدای کارگران و کودکان و غیره فریب خوردن است. زیرا نیرویی که این صداها را خفه کرده است از جنس این صداها نیست. آن نیروی بنیادی که منازعات اصلی جامعه حول آن می چرخد اقتصاد است. نقدی که به این رویکردهای تکثرگرایی فرهنگی وارد است این است که نمی دانند الویت اصلی کجاست و کجا را باید هدف قرار دهند. مفهوم طبقه و قدرت اقتصاد را نباید همتراز دیگر مفاهیم در جامعه دانست. اقتصاد جایگاه استعلایی در جامعه دارد. یعنی نابرابری اقتصادی و فقری که در سیستان و بلوچستان است جایگاهش در جامعه ما هم طراز شنیده شدن صدای زنان نیست.

حدود جامعه در امر اجتماعی تعیین نمی شود بلکه در امر روانی تعیین می شود. این یعنی چه؟ واقعیت این است که تحمل و پذیرش زندگی اجتماعی به لحاظ روانی جز با مفهوم سلطه امکان ندارد. بر خلاف آن چیزی که ما می گوییم سلطه یک امر منفی است، به لحاظ روانی وقتی جامعه ای میل خودش را (فانتزی های خود را) وا می نهد آن جامعه به تعبیر لکان و ژیژک جامعه ای خوشبخت است. در تعریف روانشناختی می گویند جامعه ای که به میل خود بی اعتناست جامعه خوشبختی است. لکان در تعریف ژیژکی برای جامعه خوشبخت سه مولفه را مهم می داند: اول اینکه مقداری از منافع اقتصادی جامعه تامین شود یعنی تا آن حد که جامعه بتواند زندگی کند. نکته دوم اینکه همیشه یک دیگری وجود داشته باشد مثل دولت و حاکمیت که اگر نقص و کم کاری در هریک از ساختارها و نهادهای اجتماعی وجود داشته باشد، جامعه بتواند آن نقص را به گردن نهاد دولت و نهادهای بالادستی بیاندازند.

نظر دادن

تمام اطلاعات علامت گذاری شده با * را وارد نمایید. کدهای HTML مجاز نمی باشد.

پربازدیدترین اخبار

آخرین اخبار

  • کل اخبار
  • اجتماعی
  • اقتصادی
  • سیاسی
  • فرهنگی

به ما اطمینان کنید

چون بر این رواق پنداری در خور عرضه شود و گونه ای سخن به میان آید که همه را نیک آید، پس بایستی آن عرضه را ثواب گرفت و چون محتسب بر احوال خود باشی، چراغ هدایت برگرفته ای و بدان راه ها که نا امن است، توانی گذر کردن. پس ابتدایی را محتسب و انتهایی را محتسب و همه و همه چون حساب کار خود گیرند، فعل نیک به انجام رسد، که حق نیز نیک بر احوال واقف است.

ما را دنبال کنید

اوقات شرعی

اذان صبح
طلوع خورشید
اذان ظهر
غروب خورشید
اذان مغرب

اطلاعات تماس